گلهای رنگارنگ ۵۴۷ - افشاری

(عماد خراسانی)

ای که جان‌بخش‌تر از باد بهار آمده‌ای
بخت یارت که به پرسیدن یار آمده‌ای
مرغ در قفس سینه نمی‌گنجد باز
همچو طاووس به صد نقش و نگار آمده‌ای
سایه‌ی لطف مکن از من سرگشته دریغ
نخل امیدی و امروز به بار آمده‌ای


(معینی کرمانشاهی)

در شوره‌زار زندگی، لب‌تشنه و پا‌خسته و گم‌کرده راهم
در چشم گل‌کار جهان، بی‌ارزش و کوچکتر از خودرو گیاهم
گر زندگی باید مرا، پس کو اساس زندگی
دل‌مرده پوشم تا به کی، بر تن لباس زندگی
نقشم ولی نقش گناهم، تصویری از یک اشتباهم
در صحرای ملامت روییدم از کلامت
برگم برگ صبوری، بارم بار ندامت
نامم مرغ هوس، جایم کنج قفس
کارم بی‌خبری، عمرم یک دو نفس
در شوره‌زار زندگی، لب‌تشنه و پاخسته و گم‌کرده راهم
در چشم گل‌کار جهان، بی‌ارزش و کوچکتر از خودرو گیاهم
گر زندگی باید مرا، پس کو اساس زندگی
دل‌مرده پوشم تا به کی، بر تن لباس زندگی
نقشم ولی نقش گناهم، تصویری از یک اشتباهم


(زلالی خراسانی)

نسیم آمد به طرف باغ سرمست
سر زنجیر موج آب در دست
نسیمی کز خرامش غم نخیزد
بلرزد گل و از آن شبنم نریزد
ز نم نقش قدم زایل نمی‌شد
زمین تر می شد اما گل نمی‌شد
چنانش سبزه در نشو و نما بود
که رنگ سبزه از سبزه جدا بود


(ولی دشت‌بیاضی)

تاب ستمت جز دل آواره که دارد؟
این صبر به جز عاشق بیچاره که دارد؟
درمانده‌ی احوال خودم، این چه حجاب است
یارم بنشین طاقت انده را که داند
کاری نساخت ناله کزو خوش کنم دلی
هان ای دعای نیمه‌شبی، دست دست توست


(حبیب خراسانی)

راز جان با یار جانی گفته شد
جمله اسرار نهانی گفته شد
دیدم آن رازی که ناید در زبان
با زبان بی‌زبانی گفته شد


(فروغی بسطامی)

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دارد دلی را که می‌بری به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

دیدگاه‌ها