گلهای رنگارنگ ۲۱۲ - ماهور

(فروغی بسطامی)

با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی
در بزم کسی نیست که دیوانه نکردی
نازم سرت ای شمع که شهری زدی آتش
واندیشه ز دود دل پروانه نکردی


(فروغی بسطامی)

مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
در حلقه‌ی می‌خواران، نيک است سرانجامم
اول نگهش کردم، آخر به رهش مُردم
وه‌وه که چه نيکو شد آغازم و انجامم


(سعدی)

درخت، غنچه برآورد و بلبلان مست‌اند
جهان، جوان شد و یاران به عیش بنشستند
حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌بُرد
علی‌الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند
بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
کسان که در رمضان چنگ و مِی شکستند
بساط سبزه بدیدند و توبه بشکستند


(حافظ)

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دَه‌روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
کشتی‌شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ای صاحب کرامت، شکرانه‌ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
آیینه‌ی سکندر جام جم است و بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
سرکش مشو که چون شمع، از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را

دیدگاه‌ها