گلهای تازه ۱۳۳ - شور

(سعدی)

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هرکه را تو بگیری ز خویشتن برهانی

تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پرده‌ها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می‌روی به سلامت سلام من برسانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی


(طاهره قره‌العین)

تا به تو افتدم نظر چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته، مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‌ام
خانه به خانه، در به در کوچه به کوچه، کو به کو

مهر تو را دل حزین بافته با قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ تار به تار، پو به پو
می رود از فراغ تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله، یم به یم چشمه به چشمه، جو به جو

دیدگاه‌ها