گلهای رنگارنگ ۵۰۵ - ابوعطا

(ناصر بخارایی)

چون کعبه‌ی وصل تو مقام است صفا را
در کعبه خدا را بپرستیم، خدا را
بی مطرب و ساقی نشود مجلس ما گرم
از بلبل و گل یافت چمن برگ و نوا را


(سیمین بهبهانی)

یارب در این غوغای هستی
دنیای عشق و شور مستی
دستی نگیرد دست من، دستی نگیرد دست من
من ناتوان افتاده‌ام، دین و دل از کف داده‌ام
در پای بختم، کار ناکامی شکسته
یارب، دل غمگین من در خون نشسته
دستی نگیرد دست من، دستی نگیرد دست من
من ناتوان افتاده‌ام، دین و دل از کف داده‌ام
هر آرزویی در دل افسرده‌ام پا می‌گذارد
از دست غم می‌میرد و راه فنا را می‌سپارد
حالا که بیداد زمان از حد گذشته
حالا که دل زین فتنه‌ها آزرده گشته
دستی نگیرد دست من، دستی نگیرد دست من
من ناتوان افتاده‌ام، دین و دل از کف داده‌ام


(طبیب اصفهانی)

دارد به سحر دعا اثرها
دست من و دامن سحرها
هرشب به امید وعده‌ی تو
چشمم شده فرش رهگذرها


(اهلی شیرازی)

زاهد به ره کعبه رود، کاین ره دین است
خوش می‌رود اما، ره مقصود نه این است


(کمال خجندی)

ای ز صد گلبرگ، نازک‌تر تنت
بر تو لرزان‌تر ز گل، پیراهنت
جان به تن می‌آید و دل می‌رود
از خرامان آمدن، وز رفتنت


(هما میرافشار)

ای همه‌ی هستی من از آن تو
جان و دلم بسته‌ی پیمان تو
رشک به سرحد جنونم کشد
این دل دیوانه به خونم کشد
ای که به دام تو اسیرم، اسیر
لذت دیوانگی از من مگیر


(طبیب اصفهانی)

مسکینی و غریبی، از حد گذشت ما را
بر ما اگر ببخشی، وقت است، وقت، یارا
چون رحمت تو گردد افزون ز عذرخواهی
هرچند بی‌گناهم، عذر آورم خطا را


دیدگاه‌ها