گلهای رنگارنگ ۴۹۷ - شور

(طبیب اصفهانی)

قسمتم کاش بدان کوی کشد دیگر بار
که از آن مرحله من دل‌نگران بستم بار
من و در هجر صبوری، به چه تاب و چه توان
من و از کوی تو دوری، به چه صبر و چه قرار
همه در وصل و ندانم به که نالم از هجر
همه سر مست و ندانم به که گویم ز خمار


(نیازی صفوی)

بی‌مهری و مهربانی آموخت
ما را دل تو، تو را دل ما
افسوس که شمع انجمن شد
بود آن‌که چراغ محفل ما


(واقف هندی)

حدیث شوخی چشمت شنیده، آمده‌ام
برای آن که ببینم به دیده، آمده‌ام


(سعید نفیسی)

ای برون‌رفته ز راه مهر و رسم آشتی
یاد باد آن دل‌نوازی‌ها که با ما داشتی
تو بسی بی‌مهرتر از آن‌چه من پنداشتم
من بسی دلداده‌تر از آن‌چه تو پنداشتی


(رهی معیری)

بی روی تو راحت ز دل زار گریزد
چون خواب که از دیده‌ی بیمار گریزد
در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود
آسودگی از مرغ گرفتار گریزد
از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست
سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد
زین بیش رھی ناله مکن در بر آن شوخ
ترسم که ز نالیدن بسیار گریزد


(رشیدالدین وطواط)

بر یاد تو بی تو این جهان گذران
بگذاشتم ای ماه و تو از بی خبران
دست از همه شستم و نشستم نگران
چون بی تو گذشت بگذرد بی دگران


(پرتو بیضایی)

روشن از نور جمالت بود چندی خانه‌ی من
رفتی ای گنج صفا بی نور شد ویرانه‌ی من
تا که بودی طاق ابروی تو بود ای راحت دل
کعبه‌ی من، قبله‌ی من، دیر من، بتخانه‌ی من
بود با یک گردش مستانه‌ی چشمت فراهم
ساقی من، ساغر من، جام من، پیمانه‌ی من
رفتی و شب‌های تنهایی است تنها یاد رویت
شاهد من، باده‌ی من، شمع من، پروانه‌ی من
با خیال شمع رخسارت شب و روز است روشن
محفل من، منزل من، بزم من، کاشانه‌ی من
گرم دارد همچو بازار تو بزم دشمنان را
قسمت من، قصه‌ی من، حرف من، افسانه‌ی من

دیدگاه‌ها