گلهای رنگارنگ ۴۹۱ - ماهور
شعرا:
تسلی شیرازی امینای نجفی فراهانی اهلی شیرازی ایرجمیرزا ادیب نیشابوری شیخ بهایی حالتی ترکمان بهجت شیرازی اشرف منظوری حافظ سعدیگوینده:
آذر پژوهش(امینای نجفی فراهانی)
فریب نکهت گل خوردم و ندانستم
که هر نفس به مشامی کند همآغوشی
کجا شد آن همه مهری که داشتی
که اکنون به خاطرت نرسم، گر شَوَم فراموشی
(اهلی شیرازی)
ای نخل آرزو، لب لعلت طبیب کیست
پروردهای عجب رطبی، تا نصیب کیست
هرجا که عاشقی است، فلک در کمین اوست
آه، این حسود سنگدل، آخر رقیب کیست
(ایرجمیرزا)
وه، چه خوب آمدی، صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی؟
بیوفایی مگر چه عیبی داشت؟
که پشیمان شدی، وفا کردی
(ادیب نیشابوری)
دل به یار بیوفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او به سر زد، من به پای خویشتن
(حافظ)
بالابلند عشوهگر نقشباز من
کوتاه کرد قصهی زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیدهی معشوقهباز من
بر خود چو شمع، خندهزنان گریه میکنم
تا با تو سنگدل، چه کند سوز و ساز من
(شیخ بهایی)
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را، دلی هشیار میباید
مرا امّید بهبودی نماندست، ای خوشا روزی
که میگفتم علاج این دل بیمار میباید
(تسلی شیرازی)
باده بده که گویمت، من کیام و چکارهام
رندم و لاابالیام، بادهکِشی شعار من
هست ز مِی سرشت من، مستی، سرنوشت من
دیر مغان بهشت من، حورِ بهشت یار من
نیست مرا ز بیش و کم، غیر دلی رهین غم
وین دل خسته نیز هم، نیست به اختیار من
شب همهشب به مِیکِشی، آخر شب به بیهشی
کار کسی به دلکُشی، نیست چنین، که کار من
غم نخورم ز کار کس، دل ندهم به یار کس
من به جهان نه یار کس، کس به جهان نه یار من
(حالتی ترکمان رازی)
از نصحیت میدهم تسکین، دل آزرده را
نیست مرهم جز زبان، نخجیر پیکانخورده را
وا نشد هرگز دل تنگم، که میمانَد گره
آرزوی خنده در دل، غنچهی پژمرده را
(بهجت شیرازی)
ای برق آه، بر سر آن کوی، جلوهای
ای سیل اشک، بر دل سنگش، سرایتی
بر باد رفت خاک من از آتش فراق
ای آب دیده، سوختم آخر حمایتی
(سعدی)
درخت، غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
به سرو گفت کسی، میوهای نمیآری؟
جواب داد که آزادگان تهیدستند
(اشرف منظوری)
در پرتو طلایی خورشید صبحگاه
در لرزش شکوفهای از موج نرم باد
در پیچ و تاب زلف بنفش بنفشهها
نقش خیال روی تو میآیدم بیاد
تسکین خاطر دل زار منی هنوز
شمعی به خلوت شب تار منی هنوز
بگذار تا به طعنه بگویند عاشق است
خوشحالم ای پری، که تو یار منی هنوز