گلهای رنگارنگ ۴۷۹ - بیات اصفهان
گوینده:
آذر پزوهش(طالب آملی)
می، رنگ ز لعل آتشینت گیرد
خورشید، طراوت از جبینت گیرد
از صحن چمن چو عزم کاشانه کنی
گل دامن و بلبل آستینت گیرد
(بیژن ترقی)
ای نکرده وفا، رفته راه خطا
از شکستهدلان، بیبهانه چرا، میشوی تو جدا
در زمانه مرا، کردهای تو رها
از شکستهدلان، بیبهانه چرا، میشوی تو جدا
مبتلای تو ام، ای ندیده بلا
آرزوی منی، میروی به کجا
رفتی و موی خود، تار گیسوی خود
جلوهی روی خود، از دو چشمم نهفتی
از غمت خون شده، قلب ناشاد من
شب ز فریاد من، چشم گردون نخفتی
گفتم اگر خواهی بمیرم، روزی مرا تنها رها کن
کی گفتهام در واپسین دم، جانم تو با غمها رها کن
(علینقی کمرهای فراهانی)
ترسم که دل از شوقِ دلآرام بمیرد
کامی نکند حاصل و ناکام بمیرد
قاصد، مَرسان مژده به دل زود، مبادا
کمحوصله از لذت پیغام بمیرد
(عاشق اصفهانی)
کو عاشقا، زاری چو او، تا عاشق زارش کند
شاید که درد عاشقی، با عاشقان یارش کند
خواهم بتی چون یار من، دل گیرد از دلدار من
تا آنچه او در کار من، کردست، در کارش کند
غارت کند در یک نظر، صبرش ز دل، هوشش ز سر
سازد ز خویشش بیخبر، از من خبردارش کند
(علینقی کمرهای فراهانی)
گر ز خاکم گل بروید، گل نچیند، گل نبوید
بخت آنم کو که با من خوش بخندد، خوش بگوید
گر تو گردی شمع محفل، ز آسمان پروانه ریزد
ور گل گلشن تو باشی، از زمین بلبل بروید
ترک جان میگویم و میخواهم از لعل تو بوسی
هر که دست از جان بشوید، هرچه میخواهد بگوید