گلهای رنگارنگ ۴۶۹ - افشاری
گوینده:
فیروزه امیرمعز(میر والهی قمی)
آهم، جانگدازی میکند
اشکم اندر پرده بازی میکند
تا قدت را سروِ بستان گفتهام
سروِ بستان سرفرازی میکند
(رهی معیری)
بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند
یار عاشقسوز ما ترک دلآزاری کند
چارهسازِ اهل دل باشد می اندیشهسوز
کو قدح تا فارغم از رنج هشیاری کند
دام صیاد از چمن دلخواهتر باشد مرا
من نه آن مرغم که فریاد از گرفتاری کند
عشق روزافزون من از بیوفاییهای اوست
میگریزم گر به من روزی وفاداری کند
گوهر گنجینهی عشقیم از روشندلی
بین خوبان کیست تا ما را خریداری کند
(امیرخسرو دهلوی)
ای از تو مرا امید بهبودی نه
با من تو چنان که بیش از این بودی نه
میدانستم که عهد و پیمان مرا
در هم شکنی، ولی به این زودی نه
(توحید شیرازی)
ای شده زندگانیم بر سر آرزوی تو
پرده ز روی برفکن، تا نگرم به روی تو
هر چه به ما بلا رسد، از دل ما به ما رسد
تا که به دل چهها رسد در سر آرزوی تو
(عطار)
دید مجنون را عزیزی، دردناک
در میان رهگذر میبیخت خاک
گفت، ای مجنون چه میجویی چنین
گفت لیلی را همی جویم یقین
گفت، لیلی را چه میجویی ز خاک
کی بوَد در خاکِ شارع، دُرّ پاک
گفت من میجویمش هرجا که هست
تا که او را یک دمی آرم به دست
(جعفری تبریزی)
با وجود بیوفاییهای او
سوخت جانم از جداییهای او