گلهای رنگارنگ ۳۸۷ - ماهور

(سلمان ساوجی)

به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم
نیست ممکن که من از حکم تو سر بردارم


(رهی معیری)

بیاور سبوی می که فارغم کند ز هستی
سرآید ترانه‌ای چو بلبلان ز شور مستی
خوشا، خوشا، روزگار ما
به شادی شهریار ما
در بزم هستی سرمست عشق‌ام
پیمانه‌نوش از دست عشق‌ام
همچو گل خندان‌لب‌ام
تو مست جامی، من مست عشق‌ام
خوشا،خوشا، روزگار ما
به شادی شهریار ما
شام سیه‌بختی سرآمد
خورشید آزادی برآمد
ایران‌پرستی، رسم و ره ماست
بر اوج گردون، منزلگه ماست
از همت شاهنشه ما
خوشا، خوشا، روزگار ما
به شادی شهریار ما


(حافظ)

سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی در کش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد


(صغیر اصفهانی)

چو یار پرده ز رخسار برگرفت امروز
جهان پیر جوانی ز سر گرفت امروز
ولی چگونه نگردد جهان پیر، جوان
که یار پرده ز رخسار برگرفت امروز
ز دست خویش مخور می، که بایدت ساغر
ز دست دلبرکی سیمین‌بر گرفت امروز
هوا لطیف و فرحناک شد، چو چهره‌ی حور
جهان چو خلد برین، زیب و فر گرفت امروز
سزد به خود ببالد زمین كه زینت و فر
بسی ز خلد برین بیشتر گرفت امروز


(حافظ)

مژدگانی بده ای خلوتی نافه‌گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد

دیدگاه‌ها