گلهای رنگارنگ ۲۵۹ - افشاری

(شهریار)

راه گم‌کرده و با روی چو ماه آمده‌ای
مگر ای لعبت طناز به راه آمده‌ای
از در كاخ ستم تا به سر کوی وفا
خاک پای تو شوم کین همه راه آمده‌ای


(شهریار)

دو نگاهی که کردمت همه عمر
نرود تا قیامت از یادم
نگه اولین که دل بردی
نگه آخرین که جان دادم


(آذر بیگدلی)

برس ای دوست که دیگر نفسی نیست مرا
نفسی هست ولی تا برسی نیست مرا
نفسی پیش‌تر آ از نفس بازپسین
که به‌جز یاد رخت هم‌نفسی نیست مرا


(فخرالدین عراقی)

گر به رخسار تو ای دوست نظر داشتمی
نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی
گر ندادی جگرم وعده‌ی وصلت هردم
کی دل و دیده پر از خون جگر داشتمی


(فخرالدین عراقی)

ای که از لطف سراسر جانی
جان چه باشد که تو صد‌چندانی
تو چه چیزی، چه بلایی، چه کسی
فتنه‌ای، فتنه‌گری، فتانی
دیده‌ی من به تو بیند عالم
آفتابی، قمری، مژگانی
همه خوبان به تو آراسته‌اند
کهربایی، گهری، مرجانی
آرزوی دل بیمار منی
صحتی، عافیتی، درمانی


(عارف قزوینی)

نه قدرت که با وی بنشینم
نه طاقت که جز وی ببینم
شدست آفت عقل و دینم
ای دل‌آرا، سروبالا
کار عشقم چه بالا گرفته
بر سر من جنون جا گرفته
جای عقل، عشق یک‌جا گرفته
آفت تن، فتنه‌ی جان
رهزن دین، دزد ایمان
تُرکِ چشمت، نِی ز پنهان
آشکار، آشکار، آشکارا، ای نگارا
خانه‌ی دل به یغما گرفته
سوزم از سوز دل ریش
خندم از بخت بد خویش
گِریَم از دست بداندیش
خواهمش بینم کم و بیش
گریه راه تماشا گرفته

دیدگاه‌ها