گلهای رنگارنگ ۲۴۳ - بیات اصفهان

(حافظ شیرازی)

دل سراپرده‌ی محبت اوست
دیده آیینه‌دار طلعت اوست
گر من آلوده‌دامنم چه زیان
همه عالم گواه عصمت اوست


(حافظ شیرازی)

رواق منظر چشمِ من آشیانه‌ی توست
کرم نما و فرود آی که خانه خانه‌ی توست
دلت به وصل گل ای بلبل سحر خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه‌ی توست


(ابوسعید ابوالخیر)

من دل به غم تو بسته دارم ای دوست
درد تو به جان خسته دارم ای دوست
گفتی به دل شکسته ما نزدیکیم
من نیز دلی شکسته دارم ای دوست


(فرصت شیرازی)

تا که در سلسله‌ی زلف تو آویخته‌ایم
رشته‌ی مهر ز هر سلسله بگسیخته‌ایم
موی ما گشت به خاک سر کوی تو سفید
این چه خاکی است كه ما بر سر خود بیخته‌ایم
بازوی صبر و شکیبایی ما زان بشکست
که به سرپنجه‌ی عشق تو درآویخته‌ایم
پای بر دیده‌ی ما گر بگذاری، بینی
چه گوهرها به وصال قدمت ریخته‌ایم


(مولانا)

شور عجبی در سر ما می‌گردد
دل مرغ شدست و در هوا می‌گردد
هر ذره‌ی ما جداجدا می‌گردد
دلدار مگر در همه‌جا می‌گردد


(رهی معیری)

جانا به نگاهی ز جهان بی‌خبرم كن، دیوانه‌ترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانه‌ترم کن
وای، ز جلوه‌ی دیدارت، آه ز آتش رخسارت
وای ز چشم افسون‌کارت، کزان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من، که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی، با خبر از من، که نیابی اثر از من
در آتشم از سوزِ دل و داغ جدایی، به کجایی
بازآ که غم از دل برود چون تو بیایی، چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من، آهی سوزانم من
چه دیده‌ای که از من رمیدی
بر من نظری کن، یا بر سر خاکم روزی گذری کن


(حافظ شیرازی)

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله‌گاهی نیست

دیدگاه‌ها