گلهای رنگارنگ ۵۷۱ - بیات اصفهان
گوینده:
فیروزه امیرمعز(قاآنی شیرازی)
عید آمد و آفاق پر از برگ و نوا کرد
مرغان چمن را ز طرب نغمهسرا کرد
الحمد، خدا را که در این عید دلافروز
هر وعده که اقبال به ما کرد، وفا کرد
باری، چه دهم شرح، در آمد بتم از در
آهنگ وفا، قصد صفا، ترک جفا کرد
گه رقص و گهی وجد و گهی خشم و گهی ناز
الحق نتوان گفت، که از عشوه چهها کرد
(بهادر یگانه)
من چراغ بیفروغم، در شب تاریک غم
بر لب سرد جوانی، خندهی بیحاصلم
ای خدا، گر آفریدی، پس چرا رنجم دهی
جای شادی، داغ غم، بر این دل تنگم نهی
آه، به دل تا کی خدایا، دهم امید فردا
سراپای وجودم غم گرفته
دلم در سینهام ماتم گرفته
چو او چون من، ز یار خود جدا کو
ز دردم با خبر وی را خدا کو
نصیب من ز هستی به جز رنج و فنا کو
برگ خشک آتشزدهام، گل پریشانشدهام
جانم از زندگی خسته شده
هر دری را زدم بسته شده
منم که تنها شدهام، اسیر غمها
(ملکالشعرای بهار)
رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد، بر این موکب خجسته درود
کنون که بر شد آواز مرغ از بر مرگ
شنید باید آواز رود بر لب رود
همه به چیزی شادند و خرّمند و کنون
مرا به خرمی ملوک شاد باید بود
(نسیم اردکانی)
امید مهر، از آن ماه مشکبو دارم
وفا ز گل، ثمر از سرو، آرزو دارم
سیاهروزی و بیتابی و پریشانی
به یادگار از آن زلف مشکبو دارم
کسی که روی تو را دیده نیک میداند
که در دل این همه حسرت من از چهرو دارم
شکایتِ من از او ناسپاسی است، نسیم
که هر چه دارم، از آن ماه مشکبو دارم
(سعدی)
خفتن عاشق یکی است، بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید، دست در آغوش یار
گر دگری را شکیب، هست ز دیدار دوست
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار
خیز و غنیمت شمار، جنبش باد بهار
نالهی موزون مرغ، بوی خوش لالهزار
روز بهار است خیز، تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار
مطرب یاران بگوی، این غزل دلپذیر
ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار
خفتن عاشق یکی است، بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید، دست در آغوش یار
(داوری شیرازی)
عید آمد و زینت یافت، باغ از گل و ریحانها
آواز طرب برداشت، بلبل به گلستانها
وقت است که مِیخواران، از باغ برون آیند
بنهفته گل و سنبل، در جیب گریبانها
وقت است که پوشد کوه، از سبزهی نورسته
پیراهن زنگاری، آویخته دامنها
وقت است که بگدازد، برف از شرر خورشید
وز کوه گذارد سیل، سر سوی بیابانها