گلهای رنگارنگ ۵۶۷ - دشتی
گوینده:
آذر پژوهش(ایرجمیرزا)
طرب افسرده کند دل، چو ز حد درگذرد
آب حیوان بکشد نیز، چو از سر گذرد
من ازین زندگیِ یکنَهَج آزرده شدم
گرچه قند است، نخواهم که مکرر گذرد
آه از آن روز که بی کسب هنر شام شود
وای از آن شام که بی باده و ساغر گذرد
لحظهای بیش نبود آنچه ز عمر تو گذشت
آنچه باقیست به یک لحظهی دیگر گذرد
عاقبت زیر دو خط جمع شود از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد
(مریم ساوجی)
اسیر بند محبت، گرفته خو به غمت
منم که سینه سپردم، به خنجر ستمت
مباد جای تو خالی میان خاطرهها
همیشه بر دل من باد، سایهی قدمت
مرا به وصل و به هجران سر تمنا نیست
سر رضای توام تا چه میکند کرمت
در آتش دلم ای چشمهی امید، بجوش
که جان و دل نسپارم، به چشمهسار غمت
ز مهر و آشتیات خستهخاطرم، چه کنم
ز فتنههای زیاد و ز لطفهای کمت
(عماد خراسانی)
مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
آنچه میخواست دلم، چرخ جفاپیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم، داد مرا
غم مگر بیشتر از اهل جهان بود که چرخ
دید و سنجید و پسندید و فرستاد مرا
در دلم ریخته بس، بر سر هم، غم سر غم
دل مخوانید، خدا داده غمآباد مرا
یک دل و این همه آشوب و غم و درد، عماد
کاشکی، مادر ایام نمیزاد مرا
(مجمر زوارهای)
روزی دو نگه دارمش ار دل به بر آید
یکچند عزیز است کسی کز سفر آید
یک ناله شبی در غم او کردم و عمری است
کز هر طرفی نالهی مرغ سحر آید
آن نخل که پروردمش از خون دل اکنون
بارش همه خونی است که از چشم تر آید
گفتم که قدت از چه نیامد به برم، گفت
هرگز نشنیدی، که سروی به بر آید
آزرده چنان است که با شوق نثارت
جان از تن زارم نتواند به در آید
(معینی کرمانشاهی)
خداوندا، مرا شاید امتحان کردی
که در دنیا رهایم بی همزبان کردی
اگر دردم دادی، توانم ده
گرانبارم، صبر گرانم ده
به خاکت افتادم، امانم ده
چه خواهی از من ای غم
چه سودی از هستی بردم
که میبندی راهم هر دم
خداوندا، سوزی به جانم ده
دلی فارغ از این جهانم ده
به خاک افتادم من، امانم ده
نه سنگی تا یک دم شود بالین من
نه خوابی که آساید دل مسکین من