گلهای رنگارنگ ۵۵۹ - ماهور

(پژمان بختیاری)

وطن داشت حاجت، به ارزنده‌شاهی
که رهبر شود جمله ایرانیان را
به نامْ ایزدان، تاجِ ایران‌خدایی
به سر بود، فرخنده‌شاهی جوان را
صبور و جوان‌مرد، خوش‌خوی و عادل
که رنگی دگر داد، کاخ کیان را
نه عشرت‌پرست و نه نازآفریده
نه گستاخ‌روی، آشکار و نهان را
زبان‌بین دانا، زبان‌دار نیکو
فروبسته از گفتِ ناخوش، زبان را


(ابراهیم صهبا)

جنب‌وجوشی دگر امروز در ایران باشد
مردمان را دل شاد و لب خندان باشد
سال کوروش بوَد امسال و بوَد سال بزرگ
زآنکه بر نام شهی مظهر احسان باشد
تخت جمشید کنون جلوه‌ی دیگر دارد
که از آن شوکت دیرینه نمایان باشد
میزبانی کند از جمله سرانِ عالم
زآنکه شایسته‌ی مهمانیِ شاهان باشد
شاد ازین مٌلک جوان است که در موسم مهر
جشن شاهنشهی کشور ایران باشد


(پژمان بختیاری)

روزی دو، جان آدمی از دست آدمی
می‌خورد خون دل، چو نمی‌دید مردمی
روزی که افتخار شهان انتقام بود
یغمای عام در پی کشتار عام بود
آن روز دست کورش، بر لوح سرنوشت
فرمان روح‌بخش حقوق بشر نوشت
دین و زبان و سنت و ماوی و کسب و کار
آزاد شد ز مردم هر شهر و هر دیار
فخر است نام فرخ کوروش که روزگار
گوید که نام نامی او جاودان به‌جاست
فرزند وی، خجسته‌محمدرضا کز او
ایران به‌جاست تا که بلند‌آسمان به‌جاست
فرخنده‌آریامهر، آن شاه دادگر
کز او بسی مآثر دولت‌نشان به‌جاست


دیدگاه‌ها