گلهای رنگارنگ ۵۴۸ - دشتی
خوانندگان:
هایدهگوینده:
فیروزه امیرمعز(حافظ)
مژده ای دل، که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوشخبر از طرْف صبا باز آمد
عارفی کو، که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغدل بود و به امید دوا باز آمد
(اسماعیل نواب صفا)
رفتم، رفتم
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم، هرکجا هستم
از عشق تو جاودان مانَد ترانهی من
با یاد تو زندهام، عشقت بهانهی من
پیدا شو چو ماه نو، گاهی به خانهی من
تا ریزد گل از رُخت در آشیانهی من
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم، هرکجا هستم
آهم را میشنیدی، به حال زارم میرسیدی
نازت را میخریدم، تو ناز من را میکشیدی
به خدا، که تو از نظرم نروی
چو روم ز برت، ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم، هرکجا هستم
اگر مراد ما برآید، چه شود
شب فراق ما سرآید، چه شود
به خدا کس ز حال من خبر نشد
که به جز غم نصیبم از سفر نشد
نروی یک نفس ز پیش چشم من
که به چشمم به جز تو جلوهگر نشد
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم، هرکجا هستم
رفتم، رفتم، رفتم، رفتم
(محمد قهرمان)
شب از آغوش گل، بالین و بستر میکند شبنم
سحرگاهان سفر با دیدهی تر میکند شبنم
نگاه گرم جانان، بال پرواز است عاشق را
به سوی آسمان پرواز، بی پر میکند شبنم
اگر چون قطرهاشکی شب ز چشم آسمان افتد
سحر از چشمهی خورشید سر برمیکند شبنم
مرا از این دلِ ناکام شرم آید چو میبینم
شبی تا صبح، در آغوش گل سر میکند شبنم
نمیکاهد اگر، از عمر عاشق، وصل گلرویان
چرا از خندهی گل، عمر کمتر میکند شبنم
(منصوره اتابکی)
تنها تویی، تنها تویی، در خلوت تنهاییام
تنها تو میخواهی مرا، با اینهمه رسواییام
ای یار بیهمتای من، سرمایهی سودای من
گر بی تو مانم وای من، وای از دل سوداییام
جان گشته سرتاپا تنم، از ظلمت تن ایمنم
شد آفتابِ روشنم، پیدا به ناپیداییام
دانی که دلدارم تویی، دانم خریدارم تویی
یارم تویی، یارم تویی، شادی از این شیداییام
(رهی معیری)
از نوشخند گرم تو، آفاق تازه گشت
صبح بهار، این لب خندان نداشتهاست
از اشک من به غیر، شکایت چه میکنی
گل شِکوهای ز ابر بهاران نداشتهاست