گلهای رنگارنگ ۵۲۵ - سه‌گاه

(رهی معیری)

تو تماشاگه خلقی و من از باده‌ی شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
به سراپای تو ای سرو سهی‌قامت من
کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست
چه نصیب است کز آن چشمه نوشینم هست؟
چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست


(بیژن ترقی)

نشد که به مستی، به باده پرستی
برون كنم از سر، خیال تو را
اگر چه دلم را، ز غصه شکستی
غم تو هنوزم نکرده رها
ز درد جدایی، به شوق رهایی
دست تمنا می‌کِشم ز دامانت، اما دریغا
عشق من از دامان تو نمی‌کِشد، دست تمنا
تو ای مایه‌ی آسایش و آرامشم
برهم زدی آرامش و آسایشم
بنشان دلی در آتشم، در آتشم
بی هم نفسی، افسرده‌دلم
از بس كه غمت آزرده دلم
چون برگ خزان، پژمرده‌دلم
آزرده‌دلم، آزرده‌دلم
نشد غم عشقت فراموشم
جدا ز تو چون شمع خاموشم


(کاظم زمانی)

هر شب میان آتش و آبیم در فراق
آتش چو شمع بر دل دیوانه می‌زنیم
پیمان شکسته‌ای و ندانی که ما هنوز
هرشب به یاد چشم تو پیمانه می‌زنیم


(انوری ابیوردی)

بیا که با سر زلف تو کارها دارم
ز عشق روی تو در سر خمارها دارم
بیا که بی رخ گلرنگ و زلف گل‌بویت
شکسته در دل و در دیده خارها دارم


(فرهنگ شیرازی)

از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر
کو دلی تا بسپارم به دل‌آرای دگر
عاقبت از سر کوی تو برون باید رفت
گیرم امروز دگر ماندم و فردای دگر
بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ است
بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر


(انوری ابیوردی)

ای مردمان بگویید، آرام جان من کو
راحت‌فزای هرکس، محنت‌رسان من کو
نامش همی نیارم، بردن به پیش هرکس
گَه‌گَه به ناز گویم، سرو روان من کو

دیدگاه‌ها