گلهای رنگارنگ ۵۰۸ - ماهور

(پژمان بختیاری)

سوزش دل را، نسیمِ آه می‌داند که چیست
آه را قیمت، دلِ آگاه می‌داند که چیست
آتش دل قصه‌ای پیچیده دارد ای عزیز
شرح آن را ترجمانِ آه می‌داند که چیست


(پژمان بختیاری)

در فراق تو به امّید وصال تو خوشم
گر وصال تو نباشد، به خیال تو خوشم
نقش روی تو کِشد خامه‌ی اندیشه مدام
گر جدایم ز تو، با نقش جمال تو خوشم


(شریف تبریزی)

ز دو دیده خون فشاندم که نظر کنی، نکردی
به ره تو خاک گشتم که گذر کنی، نکردی
دم مرگ هیچ دانی ز چه باز مانده چشمم
ز تو بود امید آنم که نظر کنی، نکردی


(سالک اصفهانی)

من و عاشقی و مستی، که جز این هنر ندارم
دگرم ز هرچه پرسی، من از آن خبر ندارم
من و این سرشک خونین، که ز چشم تر ببارم
چه کنم به بحر هستی، به جز این گهر ندارم
بزنی اگر به تیرم، بکشی اگر به تیغم
دهی ار به باد خاکم، ز تو دیده بر ندارم
من و عاشقی و مستی، همه عمر مِی‌پرستی
که چو عاشقان بی‌دل، به جز این هنر ندارم
ز نهال قامت تو، نشدم نصیب جز غم
چه کنم به باغ حسنت، به جز این ثمر ندارم
من و عاشقی و مستی، که جز این هنر ندارم
دگرم ز هرچه پرسی، من از آن خبر ندارم


دیدگاه‌ها