گلهای رنگارنگ ۵۰۷ - ابوعطا

(اوحدی مراغه‌ای)

نه هفته‌ای است نه ماهی، که رفته‌ای ز بر ما
نهفته نیست کز این غم، چه دیده چشم تر ما
ز ظلمت شب هجران به زحمتیم چه بودی
کز آسمان وصالی بتافتی قمر ما


(امیرشاهی سبزواری)

زلف تو در کمند جنون می‌کِشد مرا
خوش خوش، به کوی عشق، درون می‌کِشد مرا
هر جا که می‌گریزم از این فتنه ناگهان
عشقت عنان‌گرفته، برون می‌کِشد مرا


(روحی همدانی)

به روی او نگرستن ز من نمی‌آید
من این دو دیده برای گریستن دارم


(عالی شیرازی)

بلبل به باغ، روز ازل چون که پا نهاد
گل دید عاشق است، بنا بر جفا نهاد
اول بنا نبود بسوزند عاشقان
آتش به جان شمع فتد، کاین بنا نهاد


(سعدی)

چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیافکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که باز پیوندی
هزار بار بگفتم که چشم نگشایم
به روی خوب و لیکن تو چشم می‌بندی
بوَد که پیش تو می‌رم اگر مجال بود
وگر نه بر سر کویت به آرزومندی


(؟)

من مست محبتم، شرابم مدهید
در آتشم افکنید و آبم مدهید
گر شُکر کنم وگر عتاب آغازم
باد است حدیث من، جوابم مدهید


(هدایت‌الله نیرسینا)

بشد وزان باد مهرگان
غم‌فزا بوَد باغ و چمن
ز غم دل مرغ سحر
شکسته شد چون دل من
که از گل زیبا، هرکه شد جدا
شود خزان، نوبهار او
چو من، که دیدی، خزان شد بهارم اگر ز بی‌مهریِ خزان
برگِ گل همه رفته به باد
به یادش ای مرغکِ من
مکن پریشان، دلِ شاد
ندیدی ای بلبل، جز جفا ز گل
چو من که هرگز ندیده‌ام
به غیر نامهربانی ز یارم
بوَد این گل‌ها، چه دلکش و زیبا
چه کند که تو را وفا ندارد
به گلی من هم، چو بلبلم شیدا
چه کنم که به جز جفا ندارد
غم مخور جان من، گر شد ویران به عشق آشیانم
عشق، این آتشِ جان، آشیان‌های ما سوزد
من در شعله‌ی آن سوزم و ناله برنیارم
از گل‌رویان، خواهی دل‌جویی، مهر و خوش‌رویی
کی بوَد چنین مرغک غمین
من می‌دانم جور محبوبان
کز عشق خوبان، شد سیه روزگارم


دیدگاه‌ها