گلهای رنگارنگ ۵۰۶ - همایون
گوینده:
آذر پژوهش(سعدی)
صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید
که همی از نفسش بوى عبیر آمد و عود
گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را
نتواند که همه عمر برآید ز سجود
هیچ خواهنده نمانْد از کف خیرش محروم
هیچ درمانده نرفت از در فیضش مردود
حسرت مادر گیتی همهوقت آن بوده است
که بزاید چو تو فرزند مبارک مولود
(پژمان بختیاری)
ای نشاطافزا بیا، ای خوشتر از رویا بیا
ای عبادتگاه عشق و آرزوی ما بیا
وقت رفتن وعدهی بازآمدن دادی مرا
یا مکن با وعدهای امیدوارم یا بیا
بسترم سرد است و من تنها و شبها بس دراز
یک شب آخر ای حرارتبخش جان، تنها بیا
بی تو، بی عشق تو، بی دیدار جانافروز تو
جان گرانی میکند بر سینهام، جانا بیا
با همه گردنکشی تسلیم سودای توام
تندخو شو، ناسزا گو، جور کن، اما بیا
(سعدی)
آن که هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هر چه کند به دلبری کس نکند ملامتش
میوه نمیدهد به کس، باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمیرسد، سیب درخت قامتش
(سعدی)
آمدمت که بنگرم، باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر، بس که لطیفمنظری
هرچه کنی به کار من، جان منی، نگار من
پیش تو داوری برم، از تو که خصم و داوری