گلهای رنگارنگ ۴۳۴ - دشتی

(همایون اسفراینی)

رحمی وگرنه می‌کنم اندیشه‌ی دگر
تا دل دهم به دست جفاپیشه‌ی دگر
هرکس به فكر کار خود و روزگار خود
ما و خیال دیگر و اندیشه‌ی دگر


(بیژن ترقی)

خدایا چه کردم، که درمانِ دردم، سپردی به آن نامهربان
چه پرسی ز حالم، گر از دل بنالم، زند آتشم بر آشیان
دلی مبتلا، دنیایی از مهر و وفا، کردی نصیبم
با این همه دل‌دادگی، افسون‌گری دیرآشنا کردی نصیبم
برای نگاهی، ز چشم سیاهی، نشسته به راهم
نشسته به راهی، ندیده پناهی، نکرده گناهم
گواهم تویی، پناهم تویی
آتش زد آن سنگین‌دل نامهربان، در محفل من
وای از من، و وای از دل من، وز ناله‌ی بی‌حاصل من


(غمام همدانی)

یا خلوتی و صحبت یار یگانه‌ای
یا گوشه‌ای و زمزمه‌ی عاشقانه‌ای
گر هیچ از این دو کار نداری به روزگار
از عاشقانِ یار نداری نشانه‌ای


(قهرمان یزدان‌بخش)

خدایا مراد دل ما روا کن
علاج دل زار مهجور ما کن
الهی جز اندوه جان‌سوز هجران
به هر غم که خواهی، مرا مبتلا کن
مگر درد هجران دهی، بارالها
شکیبایی‌ام بخش و صبرم عطا کن
به جانان رسان، جان مشتاق ما را
و یا طایر جانم از تن رها کن
خدایا مراد دل ما روا کن
علاج دل زار مهجور ما کن


(حزین لاهیجی)

گاهی به نگاهی دل ما شاد نکردی
حیف از تو که ویرانه‌ای آباد نکردی
باید ز تو آموخت حزین رسم محبت
لبریز فغان بودی و فریاد نکردی

دیدگاه‌ها