گلهای رنگارنگ ۴۱۶ - بیات اصفهان

(مجد همگر یزدی)

یا آن دل گم‌گشته به من باز رسانید
یا جان ز تن‌رفته به تن باز رسانید


(بهادر یگانه)

ز داغ دل چون لاله‌ای، در میان خون نشسته‌ام
ز سوز غم چون غنچه‌ای، خنده را به لب شکسته‌ام
آه من چنان شعله‌ای رود سوی آسمان، وای
اشک من ز پرده برون کند قصه‌ی نهان، وای، وای
ز داغ دل چون لاله‌ای، در میان خون نشسته‌ام
ز سوز غم چون غنچه‌ای، خنده را به لب شکسته‌ام
وفای من شد گناه من، گواه من اشک و آه من
چو شمعی که در شام غم سوزد، به شب‌های هجران دلم سوزد
نه عشقی شد شمع راه من، نه آغوشی شد پناه من
وفای من شد گناه من، گواه من اشک و آه من
دلم با غم عالمی دارد، از فغان من شعله بارد
چو بانگ نی به سینه‌ام، فغان را شکستم
چو جام می به موج خون، ز حسرت نشستم


(مجد همگر یزدی)

یا جان بستانید ز من، دیر مپایید
یا یار مرا زود به من باز رسانید
بی سرو قدش جلوه ندارد چمن جان
آن سرو روان را به چمن باز رسانید


(امیرخسرو دهلوی)

جان ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
هر دو عالم قیمت خود گفته‌ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز


(ملا محسن فیض کاشانی)

یاران می‌ام ز بهر خدا در سبو کنید
آلوده‌ی غمم به می‌ام شستشو کنید
بیمار چون شوم ببریدم به میکده
از بهر صحتّم به خم می فرو کنید
دُردی‌کشان ز هم چو بپاشد وجود من
در گردن شما که ز خاکم سبو کنید


(سید حسن غزنوی)

رفتیم و گرانی ز وصالت بردیم
در دیده نمونه‌ی جمالت بردیم
تا مونس هر دو، یادگاری باشد
دل را به تو دادیم و خیالت بردیم

دیدگاه‌ها