گلهای رنگارنگ ۳۲۶ - ماهور
(مولوی)
ز رویت دستهی گل میتوان کرد
ز مویت شاخ سنبل میتوان کرد
دلم صدپاره شد، هر پاره نالان
که از هر پاره بلبل میتوان کرد
(سعدی)
خوشا و خرّما وقت حبیبان
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
نصیب از عمر دنیا نقد وقت است
مباش ای هوشمند از بینصیبان
(رهی معیری)
بهار میگذرد، خیز دست دلبر گیر
به پای لاله و گل زندگانی از سر گیر
کنون که باد صبا چنگ زد به دامن سرو
تو نیز دامن آن سرو نازپرور گیر
به یک دو جام اگر در نیامد از پا عقل
ز دست یار پریچهره جامِ دیگر گیر
ببوس از سر آن سرو سیمینتن تا پای
به پای او چو رسی، این رویه از سر گیر
بهار میگذرد، خیز و دست دلبر گیر
به پای لاله و گل دور عشرت از سر گیر
کنون که باد بهاری گرفت دامن سرو
تو نیز دامن آن سرو نازپرور گیر
به یک دو جام اگر در نیامد از پا عقل
ز دست یار پریچهره جامِ دیگر گیر
ببوس از سر آن سرو سیمتن تا پای
به پای او چو رسی، کار بوسه از سر گیر
(علیاکبر شیدا)
ای زلف سرکجت
همه چینچین، شکنشکن
مویت برای بستن دلها، رسنرسن
گیسو فشانده بر سر دوش و نهان شدی
چون یاس نورسی، گل خندان به پیرهن
هر دم رمیدهای، چو یكی کبک و بی تو من
هر سو دواندوان، به وفایت چمنچمن
داری زکات حُسن و ندانی به کی دهی
من مستحقام ای شه خوبان، به من، به من
لطف و احسان، به من، به من
خوش و شادان، به من، به من
ما غیر تو اندر دو جهان یار نداریم
بی روی تو با خلق جهان کار نداریم
جانم کار نداریم، حبیب کار نداریم
تویی حبیب من یار، تویی طبیب من یار