گلهای رنگارنگ ۵۷۶ - سه‌گاه

(ابوالقاسم حالت)

به خانه‌ام ز تو آیینه‌ای به جا مانده است
نشانه‌ایست کز آن روی دل‌گشا مانده است
گرفته زنگ غم و گشته پای تا سر چشم
ز بس که چشم‌به‌راه تو دل‌ربا مانده است
از آن نگاه غریبی که می‌کند پیداست
که سخت دور ز دیدار آشنا مانده است
دلش فسرده ز هجر است و دیده‌اش حیران
که تا چه کرده و دور از رُخت چرا مانده است


(پرویز وکیلی)

ساقی ببین آزرده‌ام، ساقی ببین افسرده‌ام، مست و خرابم
ساقی ببین آزرده‌ام، ساقی ببین افسرده‌ام، مست و خرابم
آه ای همیشه مهربان، امشب تو هم کردی جوابم
ساقی اگر ساغرم شکنی، قلب پاک مرا، زیر پا فکنی
برنمی‌گیرم از کوی عشق تو دامن
ساقی تویی آرزوی دلم، گفتگوی دلم
پیش مستان بری آبروی دلم، این تو و این دل من
دیوانه‌ی روی زمین‌ام، می‌خواره‌ای بی‌همنشینم
چرا؟ چرا؟ ساغرم شکنی، دل مرا زیر پا فکنی
صد مست هم‌چون من فدایت، قربان بی‌مهری و وفایت
چرا؟ چرا؟ ساغرم شکنی، دل مرا زیر پا فکنی
دیوانه‌ی روی زمین‌ام، می‌خواره‌ای بی‌همنشینم
تو که خود آگه ز درد منی، چرا مرا زیر پا فکنی
ساقی اگر ساغرم شکنی، قلب پاک مرا زیر پا فکنی
برنمی‌گیرم از کوی عشق تو دامن


(افسانه یغمایی)

نیمه‌شب با نوای ناکامی
از غم عشق ناله‌ها کردم
در دل آن سکوت رویاخیز
گریه کردم، خدا خدا کردم
سر نهادم به دامن مهتاب
گفتگوی تو با صبا کردم
تو وفا دیدی و جفا کردی
من جفا دیدم و وفا کردم
دل سپردن به تو خطاکاری است
من چنین کردم و خطا کردم


(علی اشتری)

گرچه افکندی ز چشم خویش آسانم چو اشک
یک شب ای آرام جان بنشین به دامانم چو اشک
یا به خاک تیره غلتم یا به رخسار گلی
بر خود از این بازی تقدیر لرزانم چو اشک
گر به چشمی بوسه دادم یا به رخساری چه سود
کاین زمان با حسرتی در خاک غلتانم چو اشک
سوز پنهانِ درون است این که پیدا می‌شود
گه به لبهایم چو شعر و گه به چشمانم چو اشک


(پژمان بختیاری)

در کنارم سحری طالع بیدار آمد
گفت برخیز پیام‌آور دل‌دار آمد
گفتمش من به پرستاری دل مشغولم
گفت برخیز دوای دل بیمار آمد

دیدگاه‌ها