گلهای رنگارنگ ۵۵۱ - بیات ترک
گوینده:
فیروزه امیرمعز(حالتی ترکمان رازی)
چون ننالم، که در این سینه دلِ زاری هست
راحتی نیست در آن خانه که بیماری هست
دلم از سینه به تنگ است، خدایا برهان
هر کجا در قفسی مرغ گرفتاری هست
(وحید دستگردی)
از درم دوست فراز آمد و نشناختمش
سر سودازده در پای نیانداختمش
هرچه از عشق نشان داشت بیاندوختمش
هرچه از عقل اثر بود بیانداختمش
جُست حال دل و گفتم خبرم از دل نیست
سالها رفته که در راه وفا باختمش
گفت با گردش گردون چه کنی، گفتم چرخ
سپر انداخت، چو شمشیر بر افراختمش
زان به سرمنزل مقصود رسیدست امید
که شب و روز به صحرای طلب تاختمش
دلِ دلدارشناس است برِ یار عزیز
زانسبب بود که یار آمد و نشناختمش
(خواجوی کرمانی)
گوییا قصد ندارد، که شود روز، امشب
یا درآید ز در آن شمع شبافروز، امشب
گر بمیرم به جز از شمع کسی نیست که او
بر منِ خسته بگرید ز سر سوز، امشب
مرغ شبخوان که دم از پردهی عشاق زند
گو نوا از من شبخیز بیاموز، امشب
هرکه در شب، رخ چون ماه تو بیند، گوید
روز عید است مگر، یا شب نوروز، امشب
(رفیق اصفهانی)
هرجا به خاک پا نهم از اشک، تر کنم
زین چشم تر چه خاک، ندانم به سر کنم
روز وصال کوته و شرح فراق را
روز جزا کم است، مگر مختصر کنم
شیرین کنم به شهدِ سخن، کام روزگار
روزی اگر دهان، ز لبت پرشکر کنم
(همام تبریزی)
پس از سالی، به خوابت دیدهام دوش
مبادا هرگز این خوابم فراموش
هنوزم هست، دیدار تو در چشم
هنوزم هست، گفتار تو در گوش
(هما میرافشار)
همه خروشی به سینهام، مگر شرابی، ای دل
به خاک و خون میکِشی مرا، مگر عذابی، ای دل
به سینه سر میکوبی، به پیچوتابی، ای دل
به بحر هستی دیگر، تو چون حبابی، ای دل
چهگونه باورم شود، بین ما نباشد، دگر صفایی
رمیدهای ز آشیان، این تویی که از سینهی من جدایی
قدر مهر تو دلا کسی نداند
بعد تو قصهی تو به جا نماند
تو کوه دردی، ای دل
تو اشک سردی، ای دل
چو برق بلا میگذرد، ز ما دیگر این عمر گران
به فردا دگر از من و تو، نماند نشانی به جهان
به سینه سر میکوبی، به پیچ و تابی، ای دل
به بحر هستی دیگر، تو چون حبابی، ای دل
تو کوشی، ای دل، زارم، شده غم، هر شب، یارم
چه خواهی از خاکستر من، ای دل، ای دل
رهایی از بیدادت مشکل، مشکل
چهگونه باورم شود، بین ما نباشد، دگر صفایی
رمیدهای ز آشیان، این تویی که از سینهی من جدایی