گلهای رنگارنگ ۵۴۵ - بیات اصفهان

(ابوالحسن ورزی)

باد بهار آمد و آورد بوی تو
شد تازه باز، در دل من آرزوی تو
در آرزوی آن که چو گل در برت کشم
هر صبح چون نسیم، دویدم به کوی تو


(تورج نگهبان)

بعد از تو هم، در بستر غم می‌توان خفت
بعد از تو هم، با دل سخن‌ها می‌توان گفت
بعد از تو هم، این سوز هجران
هرگز نمی‌آید به پایان
بی تو هم، این عشق بی‌فرجام من
شاید که پا برجا بماند، یا نماند
بی تو هم، دریای بی‌آرام دل
شاید به طوفانم کشاند، یا براند
من که رسوای دل استم، کِی ز غم پروا کنم
می‌روم عشق و وفا را، بعد از این رسوا کنم
دل به دریا می‌زنم
تا که دل، دریا کنم
دل کِی شود آزاد از این غم
فریاد از این دل، داد از این غم
جز غم چه بود، این عشقِ رسوا
شد هستی‌ام بر باد، از این غم


(ابوالحسن ورزی)

چون غنچه‌ای که باز شود در سپیده‌دم
گردد شکفته این دلِ پرخون به روی تو
تا پاک‌تر به روی تو افتد نگاه من
خود را به اشک شوید و آید به سوی تو
پروانه و نسیم و من ای گلبن مراد
هستیم روز و شب، همه در جستجوی تو
دانی چه شد نصیب من از نوبهار عشق
گل‌های حسرتی که فکندم به کوی تو


(زلالی خوانساری)

ز بس لبریز مهرش شد درونم
نمی‌گنجد به خونم، رنگ خونم
که دلْ خود، قطره‌اشکی سرنگون است
چو عاشق می‌شود، دریای خون است
نسیم آمد به طرف باغ سرمست
سرِ زنجیرِ موجِ آب، در دست
نسیمی کز خرامش غم نخیزد
بلرزد گل وز آن شبنم نریزد
ز بس لبریز مهرش شد درونم
نمی‌گنجد به خونم، رنگ خونم


(احمد گلچین معانی)

مه روی تو، شب موی تو، گل بوی تو دارد
گلزار جهان، خرمی از روی تو دارد
نرگس که نظرباز بوَد در صف گل‌ها
تا چشم تو را دید، نظر سوی تو دارد


دیدگاه‌ها