گلهای رنگارنگ ۴۸۶ - شور

(رهی معیری)

همراه خود، نسیم صبا می‌برد مرا
یارب، چو بوی گل به کجا می‌برد مرا
با بال شوق، ذره به خورشید می‌رسد
پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا
برگ خزان رسیده‌ی بی‌طاقتم، رهی
یک بوسه‌ی نسیم، ز جا می‌برد مرا


(سیمین بهبهانی)

با یار دیگر سر کن، مستی کن، می در ساغر کن
من این دفتر بستم دیگر، رفتم، رفتم، باور کن
اوراق آن دفتر را، در آتش خاکستر کن
ترکم گفتی، ترکت گفتم، رفتم، رفتم، باور کن
گرچه خود جان منی، از تو ای جان بگذرم
مشکلی آسان کنم، وز تو آسان بگذرم
اوراق آن دفتر را، در آتش خاکستر کن
ترکم گفتی، ترکت گفتم، رفتم، رفتم، باور کن
بخشد پایان خاموشی، غوغای عشق ما را
قلبم پنهان می‌سازد، درین فراموشی گذشته‌ها را


(سید حسن غزنوی)

آرامِ دل مرا بخوانید
بر مردمِ چشمِ من نشانید
آوازه‌ی عشق من شنیدید
اندازه‌ی حسن او بدانید


(انوری ابیوردی)

در دام غم تو بسته‌ای نیست چو من
وز جور تو دل‌شکسته‌ای نیست چو من
برخاستگان عشق تو بسیارند
لکن به‌وفا‌نِشسته‌ای نیست چو من


(رهی معیری)

بس که جفا ز خار و گل، دید دل رمیده‌ام
همچو نسیم از این چمن، پای برون کشیده‌ام
شمعِ طرب ز بخت ما، آتش خانه‌سوز شد
گشت بلای جان من، عشقِ به‌جان‌خریده‌ام
تا به کنار بودی‌ام، بود به جان، قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام
یا ز ره وفا بیا، یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو، جانِ به‌لب‌رسیده‌ام


(ابوسعید ابوالخیر)

در دیده به جای خواب، آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند، بخواب تا به خوابش بینی
ای بی‌خبران، چه جای خواب است مرا


دیدگاه‌ها