گلهای رنگارنگ ۴۷۷ - چهارگاه
گوینده:
آذر پژوهش(طالب آملی)
چو گل را پرده از رخسار برخاست
صدای بوسه از گلزار برخاست
صبا دود دلم سوی چمن برد
ز گلشن ابر آتشبار برخاست
سبک با درد او، هر دل که بنشست
گران، چون نالهی بیمار برخاست
(هدایتالله نیرسینا)
چشم یاری از که داری، چه خواهی ای دل، از این زمانه
رسم مهر و غمگساری، گواهی ای دل، که شد فسانه
این نازنینان، نازآفرینان، خصم جانند
با مهربانان، دردا، چنین نامهربانند
طی شد جوانی، وزین فصل شادی
شد حاصل من، همه نامرادی
کو همدمی، کو مهربانی، کو محرمی، کو همزبانی
دردا، ندارم همزبانی، تا گویم از سوز نهانی
یک سینه غم در دل نهفتم، حال دلم با کس نگفتم
کو همدمی، کو مهربانی، کو محرمی، کو همزبانی
چشم یاری از که داری، چه خواهی ای دل، از این زمانه
رسم مهر و غمگساری، گواهی ای دل، که شد فسانه
(طالب آملی)
رخ سوده کعبه بر در و دیوار خانهات
گلهای بوسه ریخته بر آستانهات
مرغ نگاه میرمد از آشیان چشم
زاندم که آشنا شده با دام و دانهات
طالب، شراب و ساقی و گل، هرسه حاضرند
دیگر چه مانْد بهر شکفتن، بهانهات
(حافظ)
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم
بستهام در خم گیسوی تو امّید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم
ذرهی خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
(طالب آملی)
آسوده، لبی که ساغر جم نکشید
خرسند، دلی که ناز مرهم نکشید
من بلبل آن گلم که در گلشن دهر
پژمرده شد و منّت شبنم نکشید