گلهای رنگارنگ ۴۷۱ - سه‌گاه

(رهی معیری)

دوش تا آتش دل از دل پیمانه دمید
نیم‌شب، صبح جهان‌تاب ز میخانه دمید
جلوه‌ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی
منم آن سوسن وحشی، که به ویرانه دمید
آتش‌انگیز بوَد باده‌ی نوشین، گویی
نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید


(بیژن ترقی)

تو بمانی، تو بمانی، که چو جانی در برم
تو ندانی که ز عشق تو چه آمد بر سرم
اگر چه جهانی، مرا شده دشمن
بمان تو برای شکسته‌دل من
که چشم دل من، شود ز تو روشن

شدم به تو عاشق، خطا که نکردم
تو را به غم تو، رها که نکردم
برای دل تو، چه‌ها که نکردم
شدم به تو عاشق، خطا که نکردم

سخن دشمنان مشنو، از برم تو مرو
من به خاطر تو، از جمله عزیزان، یکباره بریدم
به‌خدا مست عشق توام
تا که آتش غم، شعله زد به دلم
دست از همه یاران، بهر تو کشیدم
از جمله عزیزان، یک‌باره بریدم

شکسته‌دلم را بده تو پناهی
که طفل دل من نکرده گناهی
مرا که ز عشقی، نبوده نصیبی
خدا کند ای گل، مرا نفریبی
به درد دل من، تو همچو طبیبی
خدا کند ای گل، مرا نفریبی


(حسابی نطنزی)

چه خوش است از تو خشمی، که ز روی ناز باشد
که به عجز چون درآیم، در صلح باز باشد
ز فریب وعده امشب، نزدیم دیده بر هم
که شب امیدواری در خانه باز باشد


(بیژن ترقی)

دور از تو در این شهر مرا هم‌نفسی نیست
فریاد کنم از دل و فریادرسی نیست
ما را نفس از هجر به لب آمد و مَردم
گویند که این عشق تو هم، جز هوسی نیست
گفتم به دل از همهمه در سینه چه غوغاست
گفتا که در این خانه به جز یار کسی نیست
ای آه، بسوزان ز شرر، سینه‌ی ما را
کاین سینه برای دل ما، جز قفسی نیست


(راضی اردستانی اصفهانی)

امشب که رُخَش بزم‌فروز من و توست
خوش باش ای دل، که وقت سوز من و توست
بنشسته و جز شمع کسی پیشش نیست
پروانه بیا که روز، روز من و توست


دیدگاه‌ها