گلهای رنگارنگ ۴۶۷ - ماهور
گوینده:
آذر پژوهش(ادیب شیرازی)
چه جرم رفت، که سوی منت نگاهی نیست
مرا به عشق تو غیر از وفا، گناهی نیست
برو، ز آهِ دل دردمندم ایمن باش
که از جفای تو او را مجال آهی نیست
نشسته بر سر راه تو، دادخواهانند
ولی تو را نظری سوی دادخواهی نیست
(پژمان بختیاری)
بیا ساقی که از رویت، مرا آشفتهتر بینی
ز عالم بیخبر بینی
بیا ساقی که در چشمم، خوشتر از پروینی
بهتر از هر جانی
دلآراما غنیمت دان، لطف زندگانی را
می و عشق و جوانی را
فلک، هردم به رنگی نو در آید
نیکو دانی
تو با این شور و زیبایی، لطف و رعنایی، وان دلآرایی
به مسکینان روا داری، ستمکاری
من از عشقت در این سودا، عزیز من
چه دیدم جز خواری
از این عاشق، از این بیدل، چه میخواهی، نمیدانم
ولیکن، من تو را جویم
جا دارد، غم عشقت بر جسمم، بر جانم
(طبیب اصفهانی)
منزل بسی دور و به پا، ما را شکسته خارها
واماندگان را مهلتی، ای کاروانسالارها
هرکس که در این کاروان، فهمد زبان عشق را
داند که در بانگ جرس، پنهان بود گفتارها
(ابوالحسن ورزی)
بر من از جور تو هر چند که بیداد رود
چون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود
گره از طرّهی مشکین مگشا، پیش صبا
عمرِ صد دلشده مَپْسند که بر باد رود
تا به کی عاشق مهجور به امید وصال
به سر کوی تو شاد آید و ناشاد رود
(پرتو بیضایی)
عالم از ما نغمهپردازند و خاموشیم ما
مردم از ما هوشیارانند و مدهوشیم ما
هیچکس ما را نمیآرد به خاطر، ای عجب
یاد عالم میکنیم، اما فراموشیم ما