گلهای رنگارنگ ۴۴۲ - ابوعطا
گوینده:
فیروزه امیرمعز(قدسی مشهدی)
هرگز دل مستان ز غم آزار ندارد
تا باده بوَد غم به كسی كار ندارد
عمری است که در پای خم افتاده، خرابیم
همسایهی دیوار به دیوار شرابیم
(داراب افسر بختیاری)
با تو بنشستم و از محنت عالم رستم
تو ز می مست و من از چشم سیاهت مستم
به سر کوی تو افتادم و مشکل خیزم
به امید تو فتادم که بگیری دستم
رشتهی مهر و محبت که میان ما بود
تو بریدی ز جفا من به وفایش بستم
نه نظر چون تو به روی دگران افکندم
نه بریدم ز تو دل نی به کسی دل بستم
به کناری روم و گوشهی عزلت گیرم
ره نیکی سپرم تا چه رود از دستم
(قدسی مشهدی)
شب، همنفسی غیر می ناب نداریم
تا چشم قدح باز بود خواب نداریم
عمری است که در پای خم افتاده خرابیم
همسایهی دیوار به دیوار شرابیم
(حبیب خراسانی)
یک امشبی که تویی در برابرم سرمست
گمان مبر که خبر از وجود خویشم هست
نشستهای تو، من و شمع ایستاده به پا
تو مست باده و من مست چشم بادهپرست
قسم به جان تو کز جان و از جهان برخاست
هر آنکه یک نفس از روی عیش با تو نشست
به خواب مینمیآید این خیال که تو
نشسته باشی و من ایستاده جام به دست
گذشت کار حبیب این زمان، چه میخواهی
فتاد ماهی در آب و رفت تیر از شست
(فخرالزمان قزوینی)
رفتی و دور از تو هوشم از دل ناشاد رفت
دامن افشاندی و گرد هستیام بر باد رفت
عشق عالمسوز تا بنیاد رسوایی نهاد
شیوهی صبر و قرار از عقل بیبنیاد رفت