گلهای رنگارنگ ۳۰۸ - بیات ترک

(هاتف اصفهانی)

چه شود به چهره‌ی زرد من، نظری برای خدا کنی
که اگر کنی، همه درد من، به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و ملک جهان تو را
ز ره کَرم، چه زیان تو را، که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم، بود این عنایت و آن کرم
همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی، چه وفا کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همه‌ی غمم بود از همین، که خدانکرده خطا کنی


(حافظ)

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده‌نوازیت که آموخت، بگو
که من این ظن، به رقیبان تو هرگز نبرم
ای نسیم سحری، بندگی ما برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
راه خلوتگه خاتم بنما تا پس از این
می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم


(هاتف اصفهانی)

من اگر چه پیرم و ناتوان، تو مرا ز درگه خود مران
که گذشته در غمت، ای جوان همه روزگار جوانیم

دیدگاه‌ها