گلهای رنگارنگ ۲۸۲ - ماهور
(حافظ)
می خواه و گلافشان کن، از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل، بلبل تو چه میگویی
مَسند به گلستان بر، تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی، می نوشی و گل بویی
شمشاد، خرامان کن، آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی، حافظ به غزلگویی
(رهی معیری)
در پیش بیدردان چرا، فریاد بیحاصل کنم
گر شکوهای دارم ز دل، با یار صاحبدل کنم
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزل کنم
(رهی معیری)
تو نوبهار منی، که شکفتم از بویت
تو غمگسار منی، که نخندم بی رويت
سُرور و شور و شادیِ منی
صبح امیدی، مرا عمر جاویدی