با همکاری: پوران، ایرج، حبیبالله بدیعی، منصور صارمی، جواد معروفی
شعر ترانه: عبدالله الفت
آهنگ ترانه: سید محمد میرنقیبی
اشعار متن برنامه: شریف تبریزی، صائب تبریزی، فرهاد اشتری، رعدی آذرخشی
گوینده: فیروزه امیرمعز
============================================
(شریف تبریزی)
هر که را دیدم به راز عشق، محرم ساختم
خویش را در عاشقی، رسوای عالم ساختم
آنچه دل را بیم آن میسوخت، درد هجر بود
آخر از ناسازی گردون، به آن هم ساختم
============================================
(عبدالله الفت)
بختم اگر یاری کند، با من مددکاری کند
یار دلآزارم دگر کمتر دلآزاری کند
ای از غمت رسوا دلم، دیدی چه کردی با دلم
چون موج اگر بیطاقتم، در عاشقی دریا دلم
چشمم به راه چشم سیاهی، شاید که او را بیند به راهی
گر با دلم یاری کند، کمتر دلآزاری کند
تا از لبت شد جدا لبم، با ناله شد آشنا لبم
دور از لبانت، چو جام می از گریه امشب لبالبم
دل بی تو آرامی ندارد، از بوسهات کامی ندارد
افسونگری کم کن که هستی آغاز و انجامی ندارد
سر مینهم بر دامن شب، آرم فغان از سینه به لب
مدهوشم از چشمان تو، دارم سر پیمان تو
خواهم به روز آرم شبی، در سایهی مژگان تو
============================================
(صائب تبریزی)
یک چشم زدن وقت می ناب نداریم
تا شیشه به بالین نبود خواب نداریم
در روز، حریفان دگر بادهکشانند
ماییم که می در شب مهتاب نداریم
============================================
(فرهاد اشتری)
رفتی ز پیش دیده و بر جان نشستهای
در خاطرم چو اشک به دامان نشستهای
از ما چه دیدهای که به صد سود همچو شمع
خندان میان بزم حریفان نشستهای
ای اشک هرچه ریزمت از دیده زیر پا
بینم که باز بر سر مژگان نشستهای
============================================
(رعدی آذرخشی)
تا رَخت به خلوتگه اسرار کشیدیم
صد پرده بر آیینهی پندار کشیدیم
بار غم هستی که گران بود چو کوهی
با عشق تو چون مرغ سبکبار کشیدیم