با همکاری: ناهید داییجواد، عبدالوهاب شهیدی، اصغر بهاری، جواد معروفی
شعر ترانه: رهی معیری
آهنگ ترانه: جهانبخش پازوکی
اشعار متن برنامه: رهی معیری، بابافغانی شیرازی
گوینده: آذر پژوهش
============================================
(رهی معیری)
من آن نالهی بیاثرم، که سوی دلی ره نبرم
منم آن اشکی، که بر خاک ره فرو ریزد
منم آن خاری، که بر دامانی نیاویزد
نوای دل بینوایم من، به گوش تو ناآشنایم من
از فغانم اثر میگریزد، وز شب من سحر میگریزد
من آن موج بیصبر و آرامم، که سرگشته و بیسرانجامم
خدایا، به جز مهربانی چه کردم، که در آتش از داغ و دردم
نه صبری که از وی جدا گردم، نه بختی که از غم رها گردم
چه حاصل از این نوای حزین، که در دل او اثر نکند
ز آه منش چه غم که شبی، به تاب و تبی سحر نکند
به جز مهربانی چه کردم من، که در آتش از داغ و دردم من
از فغانم اثر میگریزد، وز شب من سحر میگریزد
============================================
(رهی معیری)
همچو نی مینالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ ناپیدای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل
============================================
(بابافغانی شیرازی)
از باد خزان درخت عریان گردید، چون قامت نی
وآن گل كه چو لاله بود ریحان گردید، از سردی دی
از شعلهی شمع بود دلگرمی جمع، شبهای سیاه
دل نیز چو برگ بید لرزان گردید، کو ساغر می
Comments
دروود
با سپاس از زحمات شما عزیزان فرهیخته و هنر دوست
هنرمندان گلها تکرار نشدنی هستند
با پاسداشت و اشاعه هر چه بیشتر این هنر اصیل و فاخر اعتلا ببخشیم