با همکاری: الهه، حسین قوامی، جلیل شهناز، جواد معروفی
شعر ترانه: معینی کرمانشاهی
آهنگ ترانه: نصرالله زرینپنجه
اشعار متن برنامه: رهی معیری، شرف قزوینی، خاجوی کرمانی، عطار
گوینده: آذر پژوهش
============================================
(رهی معیری)
ما چشمهی نوریم، بتابیم و بخندیم
ما زندهی عشقیم، نمردیم و نمیریم
============================================
(معینی کرمانشاهی)
چشمی بدین سو کن، به من رو کن، که آشفتهدلم
افسانهام کردی به دیوانهگری
در این جهان یکسر، رها دیگر، من از آب و گلم
دیوانهام کردی، ز آشفتهسری
تو کجا، من و دل به کجا
بشنو ز صاحبنظران، رسم و ره بیخبری
تو بیا، که کنی، ز وفا گاهی
به افسونشدگان مهری، ز صاحبنظری
ز تو آن عهد و پیمان، باور کرده دلم
چه کنم، جامهی غم، در بر کرده دلم
همهشب همچو شمعی سوزد زآتش جان
سحر از خاک کویات بر سر کرده دلم
============================================
(شرف قزوینی)
سری کجاست که در آن هوای کوی تو نیست
دلی کجاست که در آرزوی روی تو نیست
شرف حکایت بیتابی تو سوخت مرا
مگو مگو که مرا تاب گفتگوی تو نیست
============================================
(خواجوی کرمانی)
دست گیرید و به دستم می گلفام دهید
بادهی پخته بدین سوختهی خام دهید
تا به دوشم ز خرابات به میخانه برند
سوی رندان در میکده پیغام دهید
تا دل زار من آرام بگیرد نفسی
یك نفس مژدهای از وصل دلآرام دهید
============================================
(عطار)
رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی
خبر تو از که پرسم که تو در خبر نیایی
چه کسی تو، باری ای جان، که ز غایت کمالت
چو به وصف تو درآیم، تو به وصف درنیایی
Comments
چشمی بدین سو کن، به من رو کن، که آشفتهدلم. این از سروده های تورج نگهبان مباشد.
Author
سپس از پیامتون. آیا منبع دارین براش؟ هر کجا (در اینترنت) نگاه میکنم از معینی کرمانشاهی آوردهاند.