گلهای رنگارنگ ۳۱۹ب – دشتی

دانلود گلهای رنگارنگ ۳۱۹ب

با همکاری: الهه، عبدالوهاب شهیدی، جواد معروفی، احمد عبادی
آهنگ: رضا محجوبی
شعر ترانه: کیومرث وثوقی
اشعار متن برنامه: حزین لاهیجی، رهی معیری، وحشی بافقی، معینی کرمانشاهی، عطار
گوینده: آذر پژوهش
============================================

(حزین لاهیجی)

نهفته‌ام به خموشی خیال روی تو را
مباد که از نفسم بشنوند بوی تو را
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیده‌ایم در آغوش آرزوی تو را
============================================

(کیومرث وثوقی)

خاموش ای مرغ سحر، کی دارد ناله اثر
که خموشی ترانه‌ی جان است
غزل عاشقانه‌ی جان است
بود از بانگ نی خوش‌آواتر
ز هر سخن گویاتر، سکوت گویایی
یک دم ای سینه خموش، تا چند این بانگ و خروش
که خموشی زبان جان باشد
چه سخن‌ها در آن نهان باشد
به نگاهی عیان شود راز دل
شود چو دم‌ساز دل، غم دل‌آرایی
شمع سحر مرده دگر، مرده دگر شمع سحر
آن که بود آتش‌زبان، مانده خموشِ جاودان
چشم خود چنان به آتشم فروزد
که ز آن شرر به یک نظر مرا بسوزد شمع جان
گل بدنی، نسترنی، جان و تنی، یار منی
عشق توام، یار توام، نوگل گلزار توام
گریه‌ی بی‌شیون، شعله به دامن، پروانه گشتم
کز تو فراموش‌ام، سوزم و خاموش‌ام من
از تو بود گلشن، از تو شود روشن
گر بپذیری، جانِ روشن
============================================

(رهی معیری)

شکسته جلوه‌ی گلبرگ از بر و دوشت
دمیده پرتو مهتاب از بناگوشت
رهی اگرچه لب از گفتگو فروبستی
هزار شکوه سراید نگاه خاموشت
============================================

(وحشی بافقی)

پیش تو بسی از همه‌کس خوارترم من
زان رو که از جمله گرفتارترم من
============================================

(وحشی بافقی)

دلا برخیز تا کنجی نشینی
ز ابنای زمان کنجی گزینی
اگر صد سال باشی با کسی یار
پشیمانی کشی در آخر کار
از این بی‌مهر یاران دوری اولی
ز بزم وصلشان مهجوری اولی
چه عقل است این که نقد زندگانی
دهی تا در عوض آهی ستانی
بر آنم تا ز جانانه بیایی
گر آیم سوی اقلیم جدایی
به بزم وصل اگر عمری درآیی
نمی‌ارزد به یک ساعت جدایی
جفای هجر بسیار است دشوار
بر آن کس خاصه کو خو کرد با یار
============================================
(معینی کرمانشاهی)

بازگشتم امشب از میخانه اما مستِ مست
سر درون سینه و تنهای تنها، مستِ مست
در میان کوچه‌ها افتان و خیزان چون نسیم
جامه وارون‌کرده و شیدای شیدا، مستِ مست
با سری از باده‌ی آتش‌به‌پاکن گرمِ گرم
با دلی دیوانه و رسوای رسوا، مستِ مست
همچو طوطی در پس آیینه‌ی دل قصه‌گو
چون کلیم از اشتیاق طور سینا، مستِ مست
با همه شب‌گردی و دیوانگی از شور عشق
بازگشتم امشب از میخانه اما مستِ مست
============================================

(عطار)

ذره‌ای دردم ده ای درمان من
زان که بی دردت بمیرد جان من
یارب آگاهی ز یارب‌های من
ناظری بر ماتم شب‌های من
شب دراز است و سیه چون موی او
ور نه صد ره بودمی در کوی او
من بسوزم امشب از سودای عشق
من ندارم طاقت غوغای عشق
یا ز آهم شمع گردون مرده شد
یا ز شرم دلبرم در پرده شد
بخت کو تا عزم بیداری کند
پس مرا در عشق او یاری کند
کس چو من در عاشقی رسوا نشد
از چنان شوخی چنین شیدا نشد
============================================

(عطار)

رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی
خبر تو از که پرسم که تو در خبر نیایی
چه کسی تو باری ای جان که ز غایت کمالت
چو به وصف تو درآیم تو به وصف درنیایی

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *