با همکاری : الهه، عبدالوهاب شهیدی، پرویز یاحقی، جواد معروفی
آهنگ: رکنالدین مختاری
شعر ترانه: سالک اصفهانی
اشعار متن برنامه: صباحی بیدگلی، وحشی بافقی
گوینده: آذر پژوهش
============================================
(صباحی بیدگلی)
مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم
یک ره بگذر بر من و بگذار بمیرم
هر مشکلی آسان شود از مستی و ترسم
خالی شودم ساغر و هشیار بمیرم
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری
قربان سرت، بگذر و بگذار بمیرم
============================================
(؟)
نگذشت بر گُلی که دلم یاد او نکرد
در خون من که بود که دستی فرو نکرد
زخم تو هر که دید ز مرهم کناره جست
درد تو هر که یافت دوا آرزو نکرد
رخسارهی مراد و رخ آرزو ندید
بر آستان میکده هر کس که رو نکرد
============================================
(وحشی بافقی)
ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت
اگر خود همره جانان نرفتم
ولی فرسنگها افغان من رفت
سر و سامان مجو از من چو رفتی
که چون رفتی سر و سامان من رفت
چه دید از من که چون برهم زدم چشم
چو اشک از دیدهی گریان من رفت
از آن پیچم به خود چون مار، وحشی
که گنج کلبهی ویران من رفت
============================================
(سالک اصفهانی)
مرغ دل، در هوایی که پر زد
بر خود و آشیانش شرر زد
آه، به بالش هرکسی میزند سر
وای به خاک و خون تپیده صیدی
که صیادش آتش به پر زد
ز بس تیراندازان کمینش در صحرا نشستند
گریزان چون آهو، دلم پای از دامن
کشید و بر کوه و کمر زد
نه پایی تا دنبال او پی بردارم
ز غم، نی دستی، تا به سر زد
کنم صیدی، شکستهبال
که صیادش به یک تیر نظر زد
اگر مژگانش به دل زد تیرم
سیهچشمانش یک نظر آتش بر خشک و تر زد