گلهای رنگارنگ ۴۹۸ – ماهور

دانلود گلهای رنگارنگ ۴۹۸

با همکاری: مرضیه، روح‌الله خالقی، احمد عبادی
آهنگ: بدیع‌زاده
اشعار متن برنامه: راضی اصفهانی (زمانای اردستانی)، رضایی کاشی، شهریار
شعر ترانه: نیر سینا
گوینده: آذر پژوهش

============================================

()

گفتند خوش در گوش دل، چون عاشقی دیوانه شو
گر وصل او خواهی، ز خود بیگانه شو، بیگانه شو
در عشق او گر صادقی، باید بسوزی خویش را
در شعله‌ی عشقش دلا، پروانه شو، پروانه شو

============================================

(راضی اردستانی اصفهانی)

یک خنده چو گل نامزدم بود در این باغ
چیدند مرا غنچه و آن هم ز میان رفت

============================================

()

دیگر شکایت از تو ستمگر نمی‌کنم
کارم زِ شکوه بد شده بدتر نمی‌کنم
از بس که وعده می‌دهی و می‌کنی خلاف
امروز مست وصلم و باور نمی‌کنم

============================================

(محمد حسین شهریار)

باز کن نغمه‌ی جان‌سوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده‌ی عشق از دل من باز امشب
ساز در دست تو، سوز دل من می‌گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه‌ی من می‌نالد
بلبل ساز تو را دیده هم‌آواز امشب
زیر هر پرده‌ی ساز تو هزاران راز است
بیم آن است که از پرده فتد راز امشب
گرد شمع رخت ای شوخِ منِ سوخته‌جان
پر چو پروانه کُنم باز به پرواز امشب
گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز
می‌کنم دامن مقصود پر از ناز امشب
باز کن نغمه‌ی جان‌سوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده‌ی عشق از دل من باز امشب

============================================

()

باده نوش‌جان‌کُن شد، خونِ عاشقان نوشی
رشک ماه نو شوخی، پای تا سر آغوشی
مثل او ندارد یاد، هیچ‌کس ز مه‌رویان
دیررو ز خاطرها، زودکن فراموشی

============================================

(نیر سینا)

چه خوش می‌برد دل نوای ساز
بنه گوش جان بر این گنج راز
بسی دلکش است این نوای حزین
بسی دل‌فریب، بسی دل‌نواز
دوای دل دردمند، علاج غم ماتم است
همین ناله‌هایی بود، که بخشد فروغ
ز شهنازِ شور، همان زیر و بم تا بود
که شوری به پا، کند در حجاز
یکی هم‌دم است، بی‌غرض، بی‌ریا، بی‌غرور
یکی محرم است، نازنین، مهربان، پر‌فروغ
نیابی به مانند آن
شراب نوش هر زخمه‌ای
به زخمش چو زخمه زند، بَرد خاطرات پریش
ز خاطر به یک ناله‌ی دل‌پسند
پیام صلح و صفا، همه چو پیک وفا
تو را رسانَد به گوش، زِ نغمه‌ای جان‌فزا
بخواندت به باغ و چمن، بگویدت ز شادی سخن
تو را چون دلبری بی‌وفا، نیفکند به دام بلا
سخن‌های دل‌جوی ساز، نه از روی نازت کند از میان
به نغمه‌ای زیبا، به خوش‌ترین آوا
بگویدت که دل به شادی فروز
غم جهان مخور به عمر دو روز
به غصه‌ی بیش و کم تو نقد هستی مباز

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *