با همکاری: بنان، مرتضی محجوبی، روحالله خالقی
اشعار متن برنامه: سعدی، عارف قزوینی
شعر ترانه: عارف قزوینی
گوینده: روشنک
============================================
(سعدی)
تو از هر در که باز آیی، بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی
============================================
(عارف قزوینی)
داد حُسنت به تو تعلیم خودآرایی را
زیب اندام تو کرد این همه زیبایی را
قدرت عشق تو بگرفت به سرپنجهی حُسن
طرفهالعین، ز من قوهی بینایی را
هم مگر فتنهی چشم تو به خواب آید باز
در تماشای تو آشوب تماشایی را
منحصر شد همهی دار و ندارم به جنون
در چه ره خرج کنم این همه دارایی را
هر شبم جا به سر کوچهی بیسامانی است
با چنین جا چه خورم غصهی بیجایی را
کرد سودای سر زلف تو دیوانهترم
که نهی سر به سری آدم سودایی را
============================================
(عارف قزوینی)
گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد
ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد
هر کسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد
دل ز دست غم مفر ندارد
دیده غیر اشک تر ندارد
این محرم و صفر ندارد
گر زنیم چاک، جِیب جان چه باک، مَرد و جز هلاک
هیچ چارهی دگر ندارد
زندگی دگر ثمر ندارد
Podcast: Play in new window | Download (38.1MB)
Comments
یکی از بهترین برنامه های گلها
روح همه شان شاد باید در جوار رحمت دوست
درود …. درود بسیار…..🌱🏵🌱🏵🌱🏵🌱🏵
عالی ……… ممنون از درک موسیقایی تون …🌹🌹
گریه کن که گر……….سیل خون گری ثمر ندارد………