با همکاری: بنان، مرتضی محجوبی، جواد معروفی، روحالله خالقی
اشعار متن برنامه و شعر ترانه: عارف قزوینی
گوینده: روشنک
============================================
(عارف قزوینی)
گدای عشقم و سلطان حُسن، شاه من است
به حُسن نیت عشقم خدا گواه من است
اگرچه عشق وطن میکُشد مرا اما
خوشم به مرگ که این دوست، خیرخواه من است
خیال روی تو در هر کجا که خیمه زند
ز بیقراریم آنجا قرارگاه من است
به محفلی که تویی، صدهزار تیر نگاه
روانه گشته، ولی کارگر نگاه من است
ز راه کج چو به منزل نمیرسی برگرد
به راه راست که این راه شاهراه من است
در اشتباه گذشت عمر من یقین دارم
که آنچه به ز یقین است اشتباه من است
اگر چه بیشتر از ھر کسی گنهکارم
ولیک عفو تو بالاتر از گناه من است
============================================
(عارف قزوینی)
داد حُسنت به تو تعلیم خودآرایی را
زیب اندام تو کرد این همه زیبایی را
هم مگر فتنهی چشم تو بخواباند باز
در تماشای تو آشوب تماشایی را
کرد سودای سر زلف تو دیوانه مرا
چه نهی سربهسر این آدم سودایی را
============================================
(عارف قزوینی)
چه شورها که من به پا، ز شاهناز میکنم
درِ شکایت از جهان، به شاه باز میکنم
جهان پر از غم دل از زبان ساز میکنم
ز من مپرس که چونی، دلی نشسته به خونی
ز اشک پرس که افشا نموده راز درونی
اگر که جان از این سفر بدون دردسر
اگر به در برم من، به شه خبر برم من
چه پردههای نیرنگ ز شان به بارگاه شه درم من
حبیبم ز شان به بارگاه شه درم من
============================================
(عارف قزوینی)
حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند
در این میان من و صد دشت زن سپاه من است
اگر چه عشق وطن میکشد مرا اما
خوشم به مرگ که این دوست خیرخواه من است
Podcast: Play in new window | Download (38.2MB)
Comments
وجود انسان پراز ملکوت میشود کجا خواهی برد این همه زیبایرا تا کجا جست زنان این همه شیدایرا