با همکاری: قوامی، مجید وفادار، مرتضی محجوبی، جواد معروفی
اشعار متن برنامه: مشرقی تبریزی، سعدی شیرازی
شعر ترانه: رهی معیری
گوینده: آذر پژوهش، ایراندخت پرتوی
============================================
(مشرقی تبریزی)
دل به سودای تو بستیم، خدا میداند
وز مه و مهر گسستیم، خدا میداند
با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست
بر همانیم که بستیم، خدا میداند
به امیدی که گشاید ز وصال تو دری
درِ دل بر همه بستیم، خدا میداند
دیده پرخون و دل آتشکده و جان بر کف
روز و شب جز تو نجستیم، خدا میداند
خواستیم از سرِ شادی و غم هر دو جهان
با غمت خوش بنشستیم، خدا میداند
دوش با شمس، خیال تو به دلجویی گفت
آرزومند تو هستیم، خدا میداند
============================================
(رهی معیری)
ای شب جدایی، که چون روزم سیاهی، ای شب
کن شتابی آخر، ز جان من چه خواهی، ای شب
نشان زلف دلبری، ز بخت من سیهتری
بلا و غم سراسری، تیره همچون آهی، ای شب
کنی به هجر یار من، حدیث روزگار من
بری ز کف قرار من، جانم از غم کاهی، ای شب
تا که از آن گل دور افتادم
خنده و شادی رفت از یادم
سیه شد روزم
بی مه رویش دمی نیاسودم
به سیل اشکم گواهی، ای شب
او شب چون گل نهد ز مستی بر بالین سر
من دور از او کنم ز اشک خود بالین را تر
خون دل از بس خوردم بی او
محنت و خواری بردم بی او، مُردم بی او
بی رخ آن گل، دلم به جان آمد
دگر از جانم چه خواهی، ای شب
============================================
(سعدی شیرازی)
چنان به موی تو آشفتهام، به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسان دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آذری بشکست
مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست
============================================
(سعدی شیرازی)
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی كه به زندان عشق در بند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو خوردن طریق عزت نیست
به خاک پای تو کان هم از این سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
نشاید گفتن آن کس را دلی هست
که ندهد بر چنین صورت دل از دست
به دل گفتم ز چشمانش بپرهیز
که هشیاران نیامیزند با مست
Podcast: Play in new window | Download (19.2MB)