با همکاری: قوامی، مجید وفادار، علی تجویدی، جواد معروفی، پرویز یاحقی ، امیرناصر افتتاح
اشعار متن برنامه: بابا طاهر
شعر ترانه: رهی معیری
گوینده: روشنک
============================================
(بابا طاهر)
مو آن مستُم که پا از سر ندونم
سرای خالی از دلبر ندونم
دلآرامی کزو گیرد دل آرام
به غیر از ساقی کوثر ندونم
اگر مستان مستُم از ته ایمان
اگر بی پا و دستُم از ته ایمان
اگر هندو اگر گبر ار مسلمان
ز هر ملت که هستُم از ته ایمان
ز بوی زلف تو، مفتونُم ای گل
ز رنگ و بوی تو، دلخونُم ای گل
من عاشق ز عشقت بیقرارُم
تو چون لیلی و من مجنونُم ای گل
خوشا آنان که از پا سر ندونند
میون شعله خشک و تر ندونند
کنشت و کعبه و بتخانه و دیر
سرایی خالی از دلبر ندونند
ز بوی زلف تو مفتونُم ای گل
ز رنگ و بوی تو دلخونُم ای گل
من عاشق ز عشقت بیقرارُم
تو چون لیلی و من مجنونُم ای گل
به روی دلبری گر مایل استُم
مكن منعم گرفتار دل استُم
خدا را، ساربان آهسته میران
كه من واماندهی این غافل استُم
به دریای غمت دل غوطهور بی
مرا داغ فراق ت بر جگر بی
به چشمم قطرههای اشک خونین
تو گویی لالهی باغ نظر بی
به دریا بنگرُم دریا ته بینُم
به صحرا بنگرُم صحرا ته بینُم
به هر جا بنگرُم، کوه و در و دشت
نشانی از قد رعنای ته بینُم
============================================
(رهی معیری)
ای شب جدایی، که چون روزم سیاهی، ای شب
کن شتابی آخر، ز جان من چه خواهی، ای شب
نشان زلف دلبری، ز بخت من سیهتری
بلا و غم سراسری، تیره همچون آهی، ای شب
کنی به هجر یار من، حدیث روزگار من
بری ز کف قرار من، جانم از غم کاهی، ای شب
تا که از آن گل دور افتادم
خنده و شادی رفت از یادم
سیه شد روزم
بی مه رویش دمی نیاسودم
به سیل اشکم گواهی، ای شب
او شب چون گل نهد ز مستی بر بالین سر
من دور از او کنم ز اشک خود بالین را تر
خون دل از بس خوردم بی او
محنت و خواری بردم بی او، مُردم بی او
بی رخ آن گل، دلم به جان آمد
دگر از جانم چه خواهی، ای شب
Podcast: Play in new window | Download (39.2MB)