با همکاری: بنان، مرتضی محجوبی، روحالله خالقی، حسن کسایی
اشعار متن برنامه: مولانا، سعدی شیرازی
شعر ترانه: رهی معیری
گوینده: روشنک
============================================
(مولانا)
بشنو از نی چون حکایت می كند
از جدایی ها شکایت می كند
از نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحهشرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
============================================
(سعدی شیرازی)
خبرت هست كه بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذكر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم، خبر از عامم نیست
به خدا و به سراپای تو کز دوستیات
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
============================================
(سعدی شیرازی)
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست، انجام نیست
آشنایان ره بدین معنی برند
در سرای خاص، بار عام نیست
تا نسوزد بر نیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست
مستی از من پرس و شور عاشقی
آن کجا داند که دُردآشام نیست
============================================
(رهی معیری)
چنانم بانگ نی آتش بر جان زد
که گویی کس آتش بر نیستان زد
مرا در دل عمری سوز غم پنهان بود
نوای نی امشب بر آن دامان زد
نی محزون داغ مرا تازهتر از ناله کند
ز جداییها چو شکایت کند و ناله کند
که به جانش آتش هجر یاران زد
به کجایی ای گل من
که همچو نی بنالد ز غمت، دل من
جز نالهی دل نبوَد در عشقت، حاصل من
گذری به سرم، نظری بر چشم ترم
کز غم تو، قلب رهی
خون شد و از دیده برون شد
نوای نی گوید، کز عشقت چون شد
============================================
(مولانا)
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر كه این آتش ندارد نیست باد
Podcast: Play in new window | Download (39.0MB)