با همکاری: مرضیه، قوامی، مرتضی محجوبی، پرویز یاحقی، جواد معروفی، امیرناصر افتتاح
اشعار متن برنامه: سعدی، مولانا، فخرالدین عراقی
شعر ترانه: رهی معیری
گوینده: روشنک
============================================
(سعدی)
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود
============================================
(مولانا)
آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابود به، که بودن او غیر عار نیست
در عشق باش مست، که عشق است هرچه هست
کین کار و بار عشق، برِ دوست بار نیست
گویند عشق چیست، بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نَرَ ست اختیار نیست
عشق است و عاشقی که باقی است تا ابد
دل جز بر این منه، که به جز مستعار نیست
آن که از بهار زاد، بمیرد گهِ خزان
گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست
اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام
چو روی آینه که به نقش و نگار نیست
============================================
(فخرالدین عراقی)
ای دوست بیا که بی تو آرامم نیست
در بزمِ طرب بی تو می و جامم نیست
کام دل و آرزوی من دیدن توست
جز دیدن روی تو دگر کامم نیست
============================================
(رهی معیری)
همه شب نالم چون نی، که غمی دارم
دل و جان بردی اما، نشدی یارم، یارم
با ما بودی، بی ما رفتی
چو بوی گل، به کجا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی
چو کاروان رَوَد، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم، خون میبارم
فتادم از پا، به ناتوانی اسیر عشقم، چنان که دانی
رهایی از غم، نمیتوانم، تو چارهای کن که میتوانی
گر ز دل برآرم آهی، آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم، اشک آتشین ریزد
چو کاروان رَوَد، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم، خون میبارم
نه حریفی تا با او، غم دل گویم
نه امیدی در خاطر، که تو را جویم
ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی
به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو، بازآ، بازآ
از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو، بازآ، بازآ سوی رهی
چون روشنی از دیدهی ما رفتی
با قافلهی باد صبا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی
Podcast: Play in new window | Download (40.9MB)