گلهای رنگارنگ ۴۸۴ – سه‌گاه، مخالف

دانلود گلهای رنگارنگ ۴۸۴

با همکاری: مهستی، محمودی خوانساری، حبیب‌الله بدیعی، مجید نجاهی، امیرناصر افتتاح
شعر ترانه: بیژن ترقی
غزل آواز: رهی معیری
اشعار متن برنامه: طالب آملی مازندرانی، علی‌نقی کمره‌ای فراهانی
گوینده: آذر پژوهش

============================================

(علی‌نقی کمره‌ای فراهانی)

گر ز خاکم گل بروید، گل نچیند، گل نبوید
وقت آنم کو که با من، خوش بخندد، خوش بگوید
گر تو گردی شمع محفل، زآسمان پروانه ریزد
ور گل گلشن تو باشی، از زمین بلبل بروید
تَرک جان می‌گویم و می‌خواهم از لعل تو بوسی
هر که دست از جان بشوید هر چه می‌خواهد بگوید

============================================

(بیژن ترقی)

شب بود و من سر در گریبان
غوغای مستی بود و هجران
از زندگانی خسته بودم
با گریه پیمان بسته بودم
تا دیده از این مستی گشودم
در کوی تو بنشسته بودم
با گریه پیمان بسته بودم
ز غم تو من رهایی ندارم
که به جز تو آشنایی ندارم
غمت از دل من نرفته برون
کشیده دلم را به دشت جنون
خدایا تو که دل به یارم ندادی
چرا طاقت انتظارم ندادی
تو که عشق او در وجودم نهادی
چرا طاقت رنجم ندادی
مرا غم هجران نکرده رها
رها نشود دل ز دام بلا
که مهر و وفایی نمانده به دل‌ها
نشان صفایی نمانده به دل‌ها

============================================

(علی‌نقی کمره‌ای)

در عشق تو بی تاب و توانم، چه توان کرد
دوری ز تو کردن نتوانم، چه توان کرد
در ناله‌ی من رنگی و بویی ز فرح نیست
من بلبل ایام خزانم، چه توان کرد

============================================

(طالب آملی مازندرانی)

در آغوشم گلی دوشینه جا داشت
که هر برگش بهاری رونما داشت
به شمعی همنشین بودم شب دوش
که چون خورشید و مه پروانه‌ها داشت
به دستی دسته‌ی گل داشت چون صبح
به دستی دامن زلف دوتا داشت

============================================

(رهی معیری)

شب یار من تب است و غم سینه‌سوز هم
تنها نَه شب در آتشم ای گل که روز هم
ای اشک همتی که به کِشت وجود من
آتش فکنده آه و دل سینه‌سوز هم
گفتم که بعد از آن همه دلها که سوختی
کس میخورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم

============================================

(رهی معیری)

همچو نی می‌نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ ناپیدای دل
دل اگر از من گریزد، وای من
غم اگر از دل گریزد، وای دل

============================================

(طالب آملی مازندرانی)

هزاران شیوه‌ی بیگانگی‌سوز
نهان در هر نگاه آشنا داشت
به چشم طالب آن آتش سراپای
چو آب روی گل موج صفا داشت

Comments

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *