گلهای رنگارنگ ۳۴۶ – بیات زند

دانلود گلهای رنگارنگ ۳۴۶

با همکاری: عبدالوهاب شهیدی
آهنگ: روح‌الله خالقی
اشعار متن برنامه و غزل آواز: صفیری، سعدی، حافظ
شعر ترانه: رهی معیری
گوینده:‌ روشنک

============================================
(صفیری)

دلم را باز ده، پیش تو بی‌کار است می‌دانم
ترا زین جنس بی‌مقدار، بسیار است می‌دانم

============================================
(سعدی)

سلسله‌ی موی دوست، حلقه‌ی دام بلاست
هر که در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست
گر بنوازی به لطف، ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان، زجر تو بر من رواست

============================================
(حافظ)

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری، خدا را صرف عشرت کن
که قارون را زیان‌ها داد سودای زراندوزی
جدا شد یار شیرینت، کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است، اگر سازی، اگر سوزی
ندانم نوحه‌ی قُمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
به بستان رو که از بلبل طریق عشق گیری یاد
به مجلس آی کز حافظ سخن گفتن بیاموزی

============================================
(سعدی)

تو از هر در که بازآیی، بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
ملامت‌گوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
به زیورها بیارایند وقتی خوب‌رویان را
تو سیمین‌تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حیرت فروبسته‌ست گویایی
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
دعایی گر نمی‌گویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخ است، شیرین است از آن لب هر چه فرمایی
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی

============================================
(رهی)

ای هزاران جان فدای جان تو
و ای همه سرگشتگان مهمان تو
گفته بودی کز توام بگرفت دل
ای هزاران دل فدای جان تو
در سرای عصمت یزدان تویی
بخت و دولت روز و شب دربان تو

جلوه‌ها میکند، آتشین‌روی گل
جان و دل پرورد، هر نفس بوی گل
بلبل از شور عشق، نغمه‌گر همچو من
چشم من سوی دوست، چشم او سوی گل
یکسو دل‌داده‌ای گیرد دامان یار
یکسو پروانه‌ای بوسد گیسوی گل

ای فتنه‌ی روی و مویت دل بینوای من، باز آ
وی خوشتر از صبح خندان شبی در سرای من، باز آ
باز آی و از چشم افسونگرت چاره‌ی اسیران کن
وز جلوه‌ی روی جان‌پرورت خانه را گلستان کن
دارد دل خونین من، داغ لب نوش تو
شب‌ها چو گل در آتشم، با یاد آغوش تو

Comments

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *