با همکاری: بنان، مرضیه، صبا، محجوبی، تجویدی، سرخوش، تهرانی، ورزنده، شیرخدایی
غزل: عطار، مستزاد خواجوی کرمانی، احمد ناظرزاده کرمانی، سعدی
============================================
(عطار نیشابوری)
گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
در عشق تو هر ساعت دل شیفتهتر خیزد
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
============================================
(مستزاد خواجوی کرمانی)
کس نیست که گوید ز من آن ترک ختا را، گر رفت خطایی
باز آی که داریم توقع ز تو یارا، با وعده وفایی
امروز منم چون خم ابروی تو در بند، مانند هلالی
تا دیدهام آن صورت انگشتنما را، انگشت نمایی
باز آی که سر در قدمت بازم و جان را، در پای سمندت
افتادم از آن دانه مشکین تو یارا، در دام بلایی
در شهر شما قاعده باشد که نپرسند، احوال غریبان
آخر چه زیان مملکت حسن شما را، از بی سر و پایی
تا چند مخالف زنی ای مطرب خوشگو، در پردهی عشاق
بنواز زمانی من بی برگ و نوا را، از بانگ نوایی
در ظلمت اسکندرم از حسرت لعلت، مانندهی خاجو
لیکن چه کنم چون نبود ملکت دارا، در خورد گدایی
============================================
(احمد ناظرزاده کرمانی)
سودای عشق، عاقل و ديوانه سوخته
در این شراره محرم و بیگانه سوخته
ساقی ز هوش رفته و پیمانه ریخته
خاموش شمع گشته و پروانه سوخته
دانی که باده بهر چه سوزد گلوی تو
بر حال عاشقان دل پیمانه سوخته
============================================
(سعدی شیرازی)
نگویم آب و گل است آن وجود روحانی
بدین کمال نباشد جمال انسانی
اگر تو آب و گلی همچنان که سایر خلق
گل بهشت مخمر به آب حیوانی
دلی که با سر زلفت تعلقی دارد
چگونه جمع شود با چنین پریشانی
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم
سزاست گر بنوازی و گر برنجانی
روان روشن سعدی که شمع مجلس توست
به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی
Podcast: Play in new window | Download (12.1MB)
Comments
خواجوی کرمانی درست است. لطفا تصحیح بفرمایید.
Author
سپاس! درست شد.